http://www.Parsiblog.com/PhotoAlbum/mamizadeh/Thumb_123627.jpg امام زمان عج
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امام زمان عج

خانه |صفحه ی مشخصات | پست الکترونیک

1694

امام زمان عج



 

فوائد پیشوای غایب

یکی از شبهه هایی که در مورد امام زمان علیه السلام، مطرح می شود این است که: امام غایب رهبر و پیشوا است و وجود رهبر در صورتی می تواند مفید باشد که حضور عادی در میان پیروان خود داشته باشد. امامی که دیده نمی شود، چگونه می تواند نقش رهبری را در جامعه ایفا کند؟

به تعبیر دیگر زندگی امام در دوران غیبت به منزله چشمه آب زلالی است که در ظلمات بوده و کسی را توان دسترسی به آن نیست.

وجود مخفیانه آن چشمه چه سودی برای عموم مردم دارد و مردم چگونه از وجود پنهان او بهره مند می شوند؟ این سؤال تنها امروز برای ما مطرح نیست بلکه از روایات استفاده می شود که حتی پیش از تولد حضرت مهدی علیه السلام در عصر امامان نیز مطرح بوده و ائمه اطهار با آغوش باز به آن پاسخ می داده اند.

نمونه های روائی
1. جابر بن عبدالله انصاری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پرسید: آیا شیعه در زمان غیبت از فیوضات قائم آل محمد صلی الله علیه و آله برخوردار می شوند؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «آری، قسم به پروردگاری که مرا به پیامبری برگزید، از وی نفع می برند و از نور ولایتش کسب نور می کنند، همچنان که از خورشید استفاده می کنند هنگامی که در پشت ابرها قرار گیرد.» (1)

2. از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: شیعیان در زمان غیبت از وجود حضرت ولی عصر علیه السلام چگونه استفاده می کنند؟ فرمود: «آنچنان که از خورشید استفاده می شود، هنگامی که در پشت ابرها پنهان گردد.»

3. امام باقر علیه السلام فرمود: «از روزی که خداوند متعال حضرت آدم را آفریده تا روز قیامت زمین خالی از حجت نبوده و نخواهد بود، یا حجت ظاهر و روشن و یا غایب و پنهان.» راوی پرسید از امام غایب چگونه استفاده می شود؟ فرمود: «آن چنان که از خورشید هنگامی که پشت ابر است استفاده می شود.» (2)

4. در توقیع مبارکی که از ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام توسط دومین نائب خاص، محمد بن عثمان به اسحاق بن یعقوب صادر شده است چنین نوشته شده: «اما چگونگی استفاده مردم از من مثل استفاده آن ها از خورشید هنگامی که در پشت ابر پنهان شود می باشد.» (3)

نکته اساسی این جاست که چرا امام زمان علیه السلام در زمان غیبت به خورشید پنهان در پشت ابر تشبیه شده است؟

وجوه شباهت امام زمان علیه السلام به خورشید پشت ابر
1. خورشید در منظومه شمسی مرکزیت دارد و کرات و سیارات به دور او در حرکتند، چنان که وجود گرامی حضرت حجت علیه السلام در نظام هستی مرکزیت دارد. «ببقائه بقیت الدنیا و بیمنه رزق الوراء و بوجوده ثبتت الارض و السماء; (4)

به بقای او دنیا باقی است و به یمن وجود او بقیه موجودات روزی داده می شوند و به واسطه وجود او زمین و آسمان پایدارند.»

2. خورشید در این مجموعه منافع فراوانی دارد مانند: جاذبه که مایه ثبات و بقای نظام است، گرما و حرارت که پشت انبوه ابر غلیظ نیز به زمین می رسد و نیز باد و باران، روئیدن گیاهان و امثال آن از برکت تابش خورشید است که ابرگرفتگی در آن اثر مهمی ندارد. بله، نورافشانی از پشت ابر کمتر خواهد بود. بدین ترتیب ابرگرفتگی فقط یکی از منافع آفتاب را تقلیل می دهد، نه این که از بین ببرد. امام زمان علیه السلام نیز غیر از حضور عادی اش در میان مردم منافع فراوانی برای مردم دارد که در پرتو وجود حضرتش از وجود او استفاده می برند.

3. ابر هرگز آفتاب را نمی پوشاند بلکه ما را می پوشاند، در نتیجه ما را از دیدن آن محروم می کند، نه آن که در منفعت رسانی آن خلل ایجاد کند. چگونه می توان گفت کسی که عالم وجود در قبضه قدرت اوست و می تواند هر لحظه ای در هر جا حضور داشته باشد، غایب است؟

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را

غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را (5)

4. پوشاندن ابر اختصاص به کسانی دارد که در زمین هستند نه کسی که بر فراز ابر حرکت می کند. غیبت آن حضرت نیز برای کسانی است که به دنیا و طبیعت چسبیده اند، اما کسانی که بر ابر شهوات و غبار هواهای نفسانی پا می گذارند و در آسمان معنویت پرواز می کنند هر لحظه که بخواهند در حضور هستند.

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد (6)

5. آفتاب لحظه ای از نورافشانی غفلت نمی کند. هر کس به اندازه ارتباطی که با خورشید دارد از نور آن بهره می برد و اگر بتواند همه موانع را کنار بزند و در برابر آفتاب بنشیند، بهره کاملی می برد. چنان که حضرت ولی عصر مجرای فیض الهی است و در این جهت فرقی بین بندگان خدا نمی گذارد لیکن هر کس به اندازه ارتباط خود استفاده می برد. (7)

فایده تکوینی و تشریعی
فواید وجود امام زمان علیه السلام را می توان به دو قسم تکوینی و تشریعی تقسیم نمود. در فایده تکوینی شناخت و عدم شناخت دخالت ندارد، بلکه مسلمان و کافر، همه به طور مساوی از آن بهره مند هستند. ولی در فایده تشریعی، شناخت و معرفت، در استفاده از وجود حجت الهی دخالت مستقیم دارد، هر چه انسان نسبت به وجود امام عصر علیه السلام شناخت کامل تری داشته باشد و به ایشان عشق و علاقه بیشتری نشان دهد، بهره مندی او از وجود ایشان بیشتر است.

فواید تکوینی امام زمان علیه السلام
1 - واسطه فیض:
خداوند متعال، نظام دنیا را به گونه ای قرار داده است که بدون وجود امام علیه السلام امکان زندگی روی زمین وجود ندارد، چرا که زمین به برکت امام علیه السلام قرار و آرام پیدا کرده است.

شواهد نقلی این مطلب بسیار است. به عنوان نمونه امام باقر علیه السلام فرمود: «جعلهم الله ارکان الارض ان تمید باهلها; (8)

خداوند ایشان را ارکان زمین قرار داده تا اهلش را به اضطراب و تزلزل در نیاورد.»

امام صادق علیه السلام فرمود: «جعلهم الله ارکان الارض ان تمید بهم; (9)

خداوند ایشان را ارکان زمین قرار داده است، تا این که آن ها را به تزلزل و اضطراب نیندازد.»

پس اگر امام نباشد، زمین قرار و آرامش نخواهد داشت. خداوند به وسیله اهل بیت علیه السلام زمین را مستقر ساخته، تا در آن آرامش برقرار شود.

امام صادق علیه السلام وضعیت دنیا را بدون امام و حجت خدا چنین ترسیم می کند:

«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت; اگر زمین بدون امام بماند فرو می ریزد.» (10)

البته باید بدانیم که نه تنها زمین، بلکه آسمان هم به برکت امام علیه السلام نگه داشته شده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی که یکایک امامان را به جابر معرفی فرمودند، تصریح کرده اند که:

«بهم یمسک الله السماء ان تقع علی الارض الا باذنه و بهم یحفظ الله الارض ان تمید باهلها; خداوند به وسیله ایشان، آسمان را از این که بدون اجازه او بر زمین افتد، نگه می دارد و به وسیله ایشان زمین را حفظ می کند که اهل خود را به تزلزل در نیاورد.» (11)

افتادن آسمان به زمین نشانه به هم خوردن نظام آفرینش است.

نه تنها نظام آسمان و زمین به برکت امام باقی است، بلکه بقیه اموری که برای حیات انسان ضرورت دارد نیز متوقف بر وجود امام علیه السلام است.

امام صادق علیه السلام فرمود: «بنا اثمرت الاشجار و انیعت الثمار و جرت الانهار بنا ینزل غیث السماء و ینبت عشب الارض; (12)

به سبب ما درختان میوه می دهند و میوه ها به ثمر می رسند و رودها جاری می شوند، و به سبب ما باران از آسمان می بارد و گیاهان و سبزیجات زمین می رویند.»

بنابراین بهره بردن از هر یک از نعمت های الهی، موکول به نعمت وجود امام علیه السلام است و به واسطه وجود مقدس ایشان، همه موجودات زنده (اعم از گیاهان و حیوانات و انسان ها) می توانند زنده و باقی بمانند. این نوع انتفاع از امام علیه السلام متفرع بر شناخت آن حضرت نیست. افراد، چه امام را بشناسد و چه نشناسند، چه تسلیم ایشان بشوند و یا هیچ اعتقادی به ایشان نداشته باشند، به برکت وجود او بر روی زمین سکونت داشته و از نعمت های مختلف آن بهره مند می گردند. (13)

2 - نفوذ روحانی
یک رهبر بزرگ آسمانی خواه پیامبر صلی الله علیه و آله باشد یا امام، علاوه بر تربیت تشریعی که از طریق گفتار و رفتار و تعلیم و تربیت عادی صورت می گیرد، یک نوع تربیت روحانی و از راه نفوذ معنوی در دل ها و فکرها دارد که می توان آن را تربیت تکوینی نام گذاشت. در اینجا الفاظ و کلمات و گفتار و کردار کار نمی کند بلکه تنها جاذبه و کششی درونی مؤثر است.

در حالات بسیاری از پیشوایان بزرگ الهی می خوانیم که گاه بعضی از افراد منحرف و آلوده با یک ارتباط مختصر با آن ها به کلی تغییر کرده و مسیر خود را عوض می کردند.

این دگرگونی سریع و همه جانبه، آن هم با یک نگاه و تماس مختصر، نمی تواند نتیجه تعلیم و تربیت عادی باشد، بلکه معلول یک اثر روانی نامرئی و یک جذبه ناخودآگاه و قهری است که گاهی از آن به نفوذ شخصیت نیز تعبیر می شود.

داستان برخورد اسعد بن زراره بت پرست با پیامبر صلی الله علیه و آله در کنار خانه کعبه و تغییر سریع طرز تفکر او و یا داستان سرگذشت زن خواننده ای که هارون او را به گمان خام خود برای منحرف ساختن ذهن امام کاظم علیه السلام به زندان اعزام داشته بود، و منقلب شدن روحیه او در یک مدت کوتاه، تا آنجا که قیافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حیرت و وحشت افکند و داستان های دیگری از این قبیل نمونه هایی از همین تاثیر ناخودآگاه است که می توان آن را شعبه ای از «ولایت تکوینی » پیامبر صلی الله علیه و آله یا امام علیه السلام دانست.

وجود امام غایب در پشت ابرهای غیبت نیز این اثر را دارد که از راه اشعه نیرومند و پردامنه ولایت، دل های آماده را تحت تاثیر جذبه معنوی و روحانی خود قرار داده و به تربیت و تکامل آن ها بپردازد.

ما قطب های مغناطیسی زمین را با چشم خود نمی بینیم ولی اثر آن ها را بر روی عقربه های قطب نما مشاهده می کنیم که در دریا راهنمای کشتی و در صحراها و آسمان راهنمای هواپیما و وسائل دیگر است تا در سراسر کره زمین از برکت این امواج مغناطیسی، میلیون ها مسافر راه خود را به سوی مقصد پیدا کرده و از سردرگمی رهائی یابند.

آیا تعجب دارد اگر وجود امام علیه السلام در زمان غیبت با امواج جاذبه معنوی خود، افکار و جان های زیادی را که در دور یا نزدیک قرار دارند هدایت کند، و از تحیر رهائی بخشد؟

نباید فراموش کرد که همان گونه که امواج مغناطیسی زمین روی هر آهن پاره بی ارزشی اثر نمی گذارد، بلکه روی عقربه های ظریف و حساس قطب نما که آب مغناطیسی خورده اند و یک نوع سنخیت و شباهتی با قطب فرستنده امواج مغناطیسی پیدا کرده اند اثر می گذارد، همینطور جذبه روحانی قطب عالم امکان بر دل های پاکی که با طهارت ظاهری و باطنی، آمادگی پیدا کرده اند، اثر گذاشته و آن ها را به رشد و تعالی می رساند. (14)

فایده های تشریعی امام غایب
این جهت از نعمت بودن امام بستگی به معرفت و شناخت نسبت به ایشان دارد. هر کس بخواهد از این نعمت استفاده کند، باید در مرحله اول امام را بشناسد و سپس تسلیم شده و در امور روزانه خود رضایت و توجه آن حضرت را مد نظر خود داشته باشد. به عبارتی جنبه تشریعی نعمت بودن امام، بدون عمل اختیاری افراد، تحقق نمی یابد. نمونه هایی از فوائد تشریعی امام غایب را بررسی می کنیم:

1 - امیدبخشی:
ایمان به مهدی غایب و انتظار ظهور امام زمان علیه السلام، مایه امیدواری و آرامش دل های مسلمین است و این امیدواری یکی از بزرگترین اسباب موفقیت و پیشرفت در راه رسیدن به هدف می باشد. هر گروهی که روح یاس و ناامیدی خانه دلشان راتاریک نموده باشد و چراغ امید و آرزو در آن نتابد، هرگز روی سعادت را نخواهند دید.

اوضاع آشفته و اسف بار جهان و سیل بنیان کن مادیت و کسادی بازار علوم و معارف و محرومیت روزافزون طبقه ضعیف و توسعه فنون استعمار و جنگ های سرد و گرم و مسابقه تسلیحاتی جهانی، خیرخواهان بشر را مضطرب کرده است، به طوری که ممکن است گاهی در اصل قابلیت اصلاح بشر تردید نمایند. تنها روزنه امیدی که برای بشر مفتوح است و یگانه برق امیدی که در این جهان تاریک جستن می کند، همان انتظار فرج و فرا رسیدن عصر درخشان حکومت توحید و نفوذ قوانین الهی است.

انتظار فرج قلب های مایوس و لرزان را آرامش بخشیده و مرهم دل های زخمدار طبقه محروم می گردد.

نویدهای مسرت بخش حکومت توحید عقاید مؤمنین را نگهداری نموده، در دین پایدارشان می کند.

ایمان به غلبه حق، خیرخواهان بشر را به فعالیت و کوشش وادار می نماید.

استمداد از آن نیروی غیبی، انسانیت را از سقوط در وادی هولناک یاس و ناامیدی نجات می دهد.

ایمان به مهدی موعود، آینده روشن و فرح بخشی را برای مسلمانان بالاخص شیعیان مجسم نموده، روح یاس و شکست را از آنان سلب نموده، به کار و کوشش در راه رسیدن به هدف ترغیبشان می کند.

2 - پاسداری از آئین خدا:
با گذشت زمان و پیدایش سلیقه های مختلف و آمیختن آن ها با مسائل مذهبی و گرایش های متفاوت به سوی برنامه های ظاهر فریب مکتب های انحرافی، و دراز شدن دست مفسده جویان به سوی مفاهیم آسمانی، اصالت پاره ای از این قوانین از دست رفته و دستخوش تغییرات زیان باری می گردد.

این آب زلال که در قالب دین الهی از آسمان نازل شده، با عبور از مغزهای این و آن، تدریجا بعضی از قوانین آن از مسیر واقعی خارج گردیده و صفای نخستین خود را از دست داده است و این نور پر فروغ و هدایت گر با عبور از شیشه های ظلمانی افکار تاریک و ضیق بشر، بی رنگ و کم فروغ شده است. در این فرض آیا ضروری نیست که در میان جمع مسلمانان کسی باشد که مفاهیم دائمی تعالیم اسلامی را در شکل اصلیش حفظ و برای آیندگان نگهداری کند؟

مگر مجددا وحی آسمانی بر کسی نازل می شود؟ مسلما خیر، موضوع وحی با مساله خاتمیت برای همیشه بسته شد. پس چگونه باید آئین اصیل اسلامی حفظ گردد، جلوی تحریفات و تغییرها و خرافات گرفته و برای نسل های آینده محفوظ بماند؟ آیا جز این است که باید این کار توسط یک پیشوای معصوم ادامه یابد؟ خواه آشکار و مشهور باشد یا پنهان و ناشناس.

معمولا در هر موسسه مهمی «صندوق آسیب ناپذیری » وجود دارد که اسناد مهم آن موسسه را در آن نگهداری می کنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند، یا هرگاه آتش سوزی در آن جا روی دهد از خطر حریق مصون باشد که اعتبار و حیثیت آن موسسه ارتباط نزدیکی با حفظ آن اسناد و مدارک دارد. (15)

قلب امام و روح بلندش صندوق آسیب ناپذیری برای حفظ اسناد آئین الهی است که همه اصالت ها و واقعیت های نخستین و ویژگی های آسمانی این تعلیمات را در خود نگهداری می کند تا حجت های الهی باطل نگردد.

3 - تصرف امام در کارها:
تصرف امام زمان علیه السلام در کارها به واسطه وکلاء خاص یا عام است. بدیهی است که رئیس و سرپرست قومی لازم نیست که شخصا در امور مداخله کند، بلکه سیره رهبران همیشه بر این منوال بوده که با واسطه در امور دخالت می کردند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام از طرف خود در شهرهائی که حاضر نبودند، نمایندگانی را منصوب می کردند، همچنین ائمه دیگر در زمان خودشان در شهرهای مختلف وکلائی داشتند.

امام غایب; مهدی موعود نیز به این طریق کارهای مردم را سرپرستی می کند و لذا در زمان غیبت صغری وکلاء خاصی را برای رسیدگی به امور مردم معین فرمود و مقام نیابت خاصه را به آن ها عنایت کرد و در زمان غیبت کبری به طور عام فقهاء و علماء عادل را که دانا به احکام الهی هستند برای قضاء و فصل خصومات و حفظ مصالح عامه مسلمین نصب و تعیین فرموده که مراجع امور مسلمانان باشند. (16)

چنانکه در برخی احادیث از امام عصر علیه السلام رسیده است که آن حضرت در توقیع مبارک چنین فرمودند:

«و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله; (17)

در رویدادهای تازه به راویان حدیث ما (علماء و مجتهدین) رجوع کنید، زیرا آنان حجت من بر شما می باشند و من حجت خدا هستم.»

و نیز در توقیع دیگر فرموده است: «فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه، مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه; (18)

مردم از فقیهانی که بر نفس خود مسلط اند و حافظ دین و مخالف هوای نفس و مطیع امر مولای خود می باشند، تقلید کنند.»


  • پاورقــــــــــــــــــــی



1) بحار الانوار، چاپ قدیم، ج 13، ص 129; کمال الدین، ج 1، ص 253.

2) بحار الانوار، ج 52، ص 92; کمال الدین، ج 1، ص 207.

3) احادیث الامام المهدی (عج)، ج 4، ص 294; کمال الدین، ج 2، ص 322; غیبت، شیخ طوسی، ص 117.

4) مفاتیح الجنان، دعای عدیله.

5) دیوان حافظ، ص 195، غزل 144.

6) فروغ بسطامی.

7) عصاره خلقت، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء، چاپ دوم، ص 85.

8) اصول کافی، کتاب الحجة، باب ان الائمه هم ارکان الارض، ج 1.

9) اصول کافی، کتاب الحجة، باب ان الائمه هم ارکان الارض، ج 1.

10) اصول کافی، کتاب الحجة باب ان الارض لا تخلو من الحجة، ج 10.

11) بحار الانوار، ج 27، ص 120.

12) اصول کافی، کتاب الحجة، باب النوادر، ج 5.

13) آفتاب در عزیمت، سید محمد بنی هاشمی،انشارات میقات، ص 115.

14) حکومت جهانی مهدی علیه السلام، آیت الله مکارم شیرازی، انتشارات مدرسه الامام علی بن ابیطالب، ص 261.

15) همان، ص 257.

16) آخرین تحول با حکومت ولی عصر علیه السلام، نشر کوکب، چاپ چهارم، ص 79.

17) وسائل الشیعه، ج 18، ص 101; احتجاج طبرسی، ج 2، ص 283.

18) وسائل الشیعه، ج 18، ص 95، حدیث 20، باب 10.


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط رستم در پنج شنبه 88/5/22 و ساعت 12:47 صبح | نظرات دیگران()
    امام زمان عج

    اشعار در مورد امام زمان (ع)

    در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی من عبور لحظه ها را می شمارم تا بیایی

    صبح یک آیینه بر منبر زچشمان تو می گفت تا ظهور چشم تو چشم انتظارم تا بیایی

    سرشماری کن تو در آدینه از گل های پرپر هم دعا با لاله های بی شمارم تا بیایی

    خاک لایق نیست آقا تا به رویش پا گذاری در مسیرت جانفانم گل بکارم تا بیایی

    صبحدم با عشق، دستت یا علی دارم که هرگز لحظه ای چشم از شقایق بر ندارم تا بیایی

    بی تو باغ سبز دل ها رنگ پاییزی گرفته باز هم بر وصل تو امیدوارم تا بیایی ادامه مطلب...


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط رستم در پنج شنبه 88/5/22 و ساعت 12:26 صبح | نظرات دیگران()
    1. قرائتهای مختلف از دین              

    اشاره:
    از جمله مباحث فرهنگی روز، بحث «قرائت های مختلف از دین » است که گرچه در باطن خود، مقوله ای علمی و فرهنگی است اما عده ای آن را دستاویزی سیاسی برای دست یابی به اغراض و اهداف خود قرار داده اند.

    امروزه این بحث به عنوان یک مقوله در تقابل با اندیشه دینی قرار دارد و هویت ظاهری که دارد غیر از حقیقت آن است.

    آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی حجت الاسلام والمسلمین احمد واعظی است که در نشست ششم کانون گفتمان دینی، در همین موضوع ایراد گردیده است. در پایان جهت روشن شدن زوایای مختلف بحث، سؤالاتی از طرف شنوندگان مطرح شده و توسط سخنران محترم به آن ها پاسخ داده شده است.

    مراد از قرائت های مختلف
    در بحث قرائت های مختلف از دین، ابتدا باید معلوم شود که مراد از آن چیست؟

    یک بحث کاملا آشنایی برای ما حوزویان و حتی غیرحوزویان وجود دارد و آن این است که اختلاف نظراتی بین علما در شاخه های علوم اسلامی وجود دارد و همه فقها یکسان فتوا نمی دهند و همه مفسرین قرآن کریم یکسان تفسیر نمی کنند; بلکه مکتب های تفصیلی و دیدگاه های مختلفی در تفسیر قرآن وجود دارد. متکلمین اسلامی در همه مسائل یک جور نمی اندیشند. این واقعیتی است که بر ما حوزویان کاملا معلوم و مشهود است و در بین غیر حوزویان نیز امر شناخته شده ای است.

    بحث وجود اختلاف در فهم دین، در گذشته یک بحث حساسیت برانگیزی نبوده بلکه همیشه وجود داشته است; اما چه شده که این بحث، این مقدار حساسیت برانگیز شده است؟ همین حساسیت برانگیز بودن بحث، خود شاهدی است بر این که بحث قرائت های مختلف از دین، غیر از بحث وجود اختلاف در فهم دین است.

    به طور دقیق تر بحث قرائت های مختلف از دین، گونه افراطی بحث اختلاف در فهم دین است. با دو دلیل، علت حساسیت برانگیز بودن این بحث را بیان می کنیم:

    1- بحث قرائت های مختلف از دین - از لحاظ قلمرو - هیچ حد و مرزی نمی شناسد و بیان نمی کند که در چه زمینه هایی اختلاف در فهم وجود دارد و در چه زمینه هایی اشتراک و ثبات نظر. نظریه اختلاف قرائت از دین، جزء به جزء و تمام عرصه های دین و تک تک آیات قرآنی و مضامین دینی را قابل اختلاف در فهم و قرائت های مختلف می داند. در حالی که نظریه شایع و رایج - که همه ما با آن مواجه هستیم - می گوید: در فهم دین فی الجمله اختلاف وجود دارد.

    در این که بگوییم فی الجمله علما اختلاف فتوا دارند و این که هر مساله فقهی قابل اختلاف و قرائت مختلف است، فرق بسیار وجود دارد; یعنی فرقی که بین موجبه کلیه و موجبه جزئیه وجود دارد.

    تز قرائت های مختلف از دین، به نحو موجبه کلیه می گوید: همه فهم ها و مقولات و مضامین دینی، قابل قرائت ها و فهم های مختلف است. ولی نظریه متعارف و متعادل بین ما این است که فی الجمله اختلاف وجود دارد; یعنی همه قضایای فقهی، به لحاظ استنباط یکسان نیستند; بلکه در بعضی از مسائل فقهی اختلاف نظر وجود دارد; اما مشترکات و ثابتاتی هم وجود دارد.

    درست است که در فهم قرآن کریم اختلاف نظر وجود دارد، اما این طور نیست که در تک تک آیات قرآنی، اختلاف در فهم و معنای ظاهری آن وجود داشته باشد. بسیاری از آیات قرآنی، جزء نصوص می باشند و در نصوص، اختلافی وجود ندارد.

    2- نکته دیگر اختلاف نظر در تبیین سر این تفاوت است. ما که می گوییم گاهی بین علما و مفسرین و فقها در مسائل دینی اختلاف وجود دارد (به نحو موجبه جزئیه)، معمولا در تبیین سر این اختلاف، علل و اسباب مشخصی را ذکر می کنیم و در بسیاری از موارد وجود اختلاف را طبیعی می دانیم. به عنوان مثال یکی از منشاهای اختلاف این است که ممکن است مبانی اصولی دو فقیه در بعضی از موارد با هم فرق داشته باشد که این فرق باعث می شود در استنباطشان تفاوت حاصل شود. مبانی رجالی فقها یکسان نیست; ممکن است فقیهی یک راوی را معتبر بداند و فقیه دیگر او را معتبر نداند، پس طبیعی است که یکی به روایات او اعتنا کند و دیگری اعتنا نکند و در نهایت بین این دو، در فتوا اختلاف حاصل می شود.

    اسباب بروز اختلاف در فهم دین و نظریه قرائت های مختلف از دین
    در نظریه قرائت های مختلف از دین، این طور عنوان می شود که پیش داوری ها، انتظارات قبلی و علایق و سلایق مفسر و عالم در فهم او تاثیرگذار است; پس سر این که اختلاف قرائت وجود دارد این است که پیش داوری ها و پیش دانسته های عالمان دینی با هم فرق دارد; یعنی منشا این اختلاف را از ذهنیت عالم می دانند; در حالی که ما منشا این اختلاف را به بسیاری از امور عینی بر می گردانیم.

    نظریه قرائت های مختلف از دین می گوید: هیچ فهم رسمی، غالب، یگانه و صحیح از دین - که بگوییم این فهم از دین صحیح است و دیگر فهم ها باطل است - وجود ندارد; آن چه که ما داریم تفاوت در فهم دین است. ما فهم بهتر و درست تر در مقابل فهم ناصحیح و بدتر نداریم. ما با مجموعه ای از فهم های متفاوت از دین مواجه هستیم که نمی توانیم بین آن ها داوری کنیم و بگوییم چه فهمی صحیح و چه فهمی ناصحیح است; مثل این که یک مکعب در فضا معلق است و هر کسی از یک زاویه به این مکعب نگاه می کند، اختلاف زوایای دید باعث می شود که نگاه های مختلف به وجود بیاید و هیچ کدام رجحانی بر دیگری ندارند. در دین قرائت های مختلفی وجود دارد بدون آن که بین این قرائت ها قضاوت و داوری وجود داشته باشد. ما فقط با تفاوت فهم ها مواجه هستیم. ممکن است یک قرائت از دین رسمی تر و غالب تر باشد اما لزوما این تداول و غلبه و شهرت به معنای صحت نیست.

    نکته دیگری که نظریه قرائت های مختلف بر آن پافشاری می کند، این است که امکان قرائت را به نحو موجبه کلیه می داند. از نظر معتقدین به امکان قرائت های مختلف از دین، ما نمی توانیم مرزی مشخص کرده و بگوییم این زمینه و جنبه های دین، جزء ثابتات و مشترکات است و اختلاف قرائت بردار نیست. آن ها تک تک مضامین دینی را قابل اختلاف در قرائت می دانند. به نظر آن ها از توحید و نبوت و معاد گرفته تا تفصیلات فقهی و مسائل اخلاقی و هر بخشی که رنگی از معرفت دینی دارد، قرائت پذیر است و هیچ فهم ثابتی از دین وجود ندارد.

    جاذبه سیاسی نظریه قرائت ها
    نکته قابل توجه، جاذبه سیاسی این بحث است که در سال های اخیر رونق خاصی پیدا کرده و هر چه می گذرد بر رونق و تداول این بحث افزوده می شود. در این جا آن جاذبه سیاسی را به اختصار عرض می کنیم:

    نظام جمهوری اسلامی ایران، یک نظام دینی و ایدئولوژیک است. هر نظام ایدئولوژیک، چه حکومت دینی باشد و چه غیر دینی (مثل حکومت کمونیستی و سوسیالیستی) از یک پشتوانه ایدئولوژیک و مکتبی برخوردار است; مثلا یک نظام سوسیالیستی بر پایه سوسیالیسم استوار می شود; یعنی یک مکتب، پشتوانه تئوریک آن نظام سیاسی می شود. جمهوری اسلامی ایران هم یک نظام دینی است که پشتوانه مکتبی دارد; یعنی قانون اساسی، پایه های این نظام را بر اسلام استوار کرده است.

    هر نظام ایدئولوژیک و مکتبی، از یک سری مبانی، احکام و اصول ثابت تشکیل می شود; یعنی هیچ چیز رنگ ایدئولوژیک و مکتب به خود نمی گیرد مگر این که در درون خود ثابتاتی داشته باشد; زیرا نمی توان گفت ایدوئولوژی ای به نام مارکسیسم وجود دارد اما هیچ اصل و ارزش ثابتی در آن وجود ندارد. اساسا ایدوئولوژی و مکتب از چیزهایی است که در درون آن، عناصر ثابت و استوار و لایتغیر وجود دارد.

    یکی از راه های مبارزه سیاسی با هر حکومت ایدئولوژیک، سست کردن مبانی ایدئولوژیک آن نظام است; مثلا برای مبارزه با نظامی که مبتنی بر مارکسیسم است، چند راه وجود دارد: 1- مبارزه مسلحانه; 2- مبارزه سیاسی; 3- مبارزه تئوریک; یعنی پشتوانه های فکری آن نظام را سست کنیم که در مورد نظام ایران هم همین گونه است و این سه راه برای مبارزه وجود دارد.

    یکی از راه های مبارزه تئوریک و فکری، این است که ثبات را از مبانی و ارزش ها و اصول فکری این نظام سلب کنیم. در قانون اساسی آمده است که قوانین مصوب جمهوری اسلامی نباید با شریعت مخالفت داشته باشد. در این جا مبارزین با نظام می گویند: اصلا از کجا می گویید که شریعت ثابت است؟ این که می گویید قوانین جمهوری اسلامی مخالف شرع و شریعت نباشد، کدام قرائت از شریعت را می گویید؟

    مثلا وقتی می خواهند در اقتصاد، قانونی را وضع کنند، به دلیل این که قانون مخالف با شریعت اسلام و فقه است، شورای نگهبان با آن مخالفت می کند; بعد طرف مقابل می گوید کدام قرائت از شریعت و فقه را می گویید؟ بنده قرائتی عرضه می کنم که با این قانون در تضاد نباشد و اگر کمی بالاتر رویم، می گویند: اصلا چه کسی گفته است که اسلام حکومت دارد در صورتی که نظام جمهوری اسلامی ایران براساس قرائتی خاص بیان شده است که آن قرائت می گوید اسلام دعوت به حکومت کرده است. ما می توانیم قرائتی را عرضه کنیم که در آن قرائت، دعوت به حکومت نشده باشد. این جا است که اساس جمهوری اسلامی زیر سؤال می رود.

    لزوم تغییر روش در بحث های اصولی
    بنده اعتراف می کنم که ما در علم اصول، نظریه تفسیری رایج و مقبول خودمان را مفروض گرفته ایم و وارد بحث های درونی شده ایم. راجع به آن نظریه تفسیری و نقاش هایی که امکان دارد به آن وارد شود، بحث نمی کنیم; مثلا در نقطه آغازین علم اصول، ظواهر را حجت قرار می دهیم و بعد وارد این سؤال می شویم که ظاهر صیغه امر و نهی چیست؟ و ... که مفصل راجع به این ها بحث می شود و حتی آرایی که در زمینه ظهور صیغه افعل است، مورد بحث و تحقیقات عمیق قرار می گیرد; اما از این بحث نمی کنیم که چه چیزهایی باعث می شود تا ظاهر برای ما شکل بگیرد؟ و اینکه در مورد یک متن می توان یک تفسیر یا فهم و یا قرائتی مقدم بر سایر تفاسیر و قرائات داشته باشیم، مورد بحث قرار نمی گیرد.

    ما روش تفسیری خود را مفروض می گیریم و وارد گود بحث و استنباط می شویم; حال آن که امروزه در مورد اصل نظریه تفسیری ما مناقشاتی است. ما باید این اصل و نظریه را تنقیح کنیم و اشکالاتی که به استنباطات ما وارد است را پاسخ دهیم و جای این کار در علم اصول ما است.

    بر خلاف نظر بعضی ها که می گویند علم اصول زیادی متورم شده است، بنده نظرم این است که باید متورم تر از این هم بشود; اما جهت تورم باید تغییر کند. به جای این که این قدر در بعضی از بحث های اصولی ریز، دقیق شویم و تعمیق کنیم، باید قدری در مبانی علم اصول بیش تر کار کنیم و اشکالاتی که به اصل روش تفسیری و استنباطی ما وارد است را پاسخ دهیم و روش استنباط خود را تنقیح کنیم.

    پرسش و پاسخ
    پیشینه تاریخی نظریه قرائت های مختلف از دین کجاست؟ آغاز آن در چه سالی و در کدام کشور صورت پذیرفت؟ و نقش افرادی چون کانت، پوپر و... در این مساله چه بود؟

    ریشه این بحث به بحث هایی که راجع به فهم متن وجود دارد بر می گردد. مثلا فرهنگ دینی ما - نه فقط ما مسلمین - مخصوصا ادیان ابراهیمی (مسیحیت، یهودیت، اسلام) عمیقا متن محور است; یعنی فرهنگ دینی، حول محور متون دینی است.

    در مسیحیت، آبشخور فرهنگ دینی، انجیل است. منشاء فرهنگ دینی یهودیت، تفسیرهایی از تورات و تلمود است و ریشه فرهنگ دینی ما مسلمین به فهم و تفسیر قرآن و سنت برمی گردد.

    به این دلیل هر گونه نظریه پردازی متفاوت راجع به مقوله فهم متون، در معرفت دینی تاثیرگذار است; یعنی اگر ما در باب فهم متون (به طور مطلق، چه یک متن حقوقی و چه یک متن ادبی و ..). معتقد شدیم که امکان تفسیرهای متفاوتی از متن وجود دارد به طوری که هیچ تفسیری بر دیگر تفاسیر رجحان ندارد، این به طور مستقیم در بحث قرائت های مختلف از دین تاثیرگذار است و معلوم می شود که نمی توان از دین تفسیر یگانه و واحدی عرضه کرد; در صورتی که بحث در فهم متن بوده ولی بر فهم دین تاثیر گذاشته است; به دلیل این که فهم دین با فهم متون دینی گره خورده است.

    بحث قرائت های مختلف از دین، بحثی است که آرام آرام به جلو آمده است و وقتی به تاریخ تفکر این اندیشه نگاه می کنیم، نمی توانیم زمان و مکان به خصوصی را ذکر کنیم و بگوییم اولین کسی که این نظریه را مطرح کرد، چه کسی بود.

    بحث اختلاف در فهم متن، بحث دامنه داری است و از زمانی که کتابت و قانون مطرح شد، اختلاف در متن وجود داشته است; اما نظریه هایی که در باب اختلاف تفسیر از متن وجود داشت یکسان نبوده است.

    قرن ها این گونه گمان می شد که ما می توانیم در میان تفاسیری که از یک متن عرضه می شود مشخص کنیم که چه تفسیری درست است و چه تفسیری نادرست. اوج این بحث در قرن بیستم بود که امکان قرائت های مختلف از متن و دین مطرح شد. اما رگه های این بحث در قرن نوزدهم هم وجود دارد; به عنوان مثال وقتی نیچه - فیلسوف آلمانی - را نگاه می کنیم، می بینیم که او بحث «چشم انداز» (پرس پکتیو) را مطرح کرد و معتقد شد که فهم ما ناشی از چشم اندازهایی است که به یک مساله داریم و وقتی چشم اندازهای افراد، مختلف شد، فهم آن ها هم مختلف می شود.

    در این جا، نیچه در خصوص دین حرفی نزده است ولی چیزی گفته است که کسی می تواند همین را در فهم دین هم مطرح کند.

    یا مثلا «کارل مارکس » که یک متکلم پروتستان معروف آلمانی است می گوید: نباید گفت مسیحیت چه می گوید بلکه باید گفت مسیحیان چه می گویند; یعنی ما هیچ وقت نگوییم که اسلام چه می گوید بلکه این طور باید بگوییم که فلان عالم مسلمان چه می گوید و هیچ وقت نمی توانیم یک فهم و قرائتی را به اسلام نسبت بدهیم.

    می بینیم که روح این بحث، همان قرائت های مختلف است; اگر چه تحت این عنوان مطرح نشده است.

    رابطه قرائت های مختلف از دین با تئوری قبض و بسط شریعت و پلورالیسم دینی چیست؟

    نظریه قبض و بسط دکتر سروش، سال های گذشته مطرح شد و الآن هم گه گاه بر آن تاکید می کنند. این نظریه در واقع، تقریری از بحث قرائت های مختلف از دین است; به دلیل این که بحث امکان قرائت های مختلف از دین، تبیین ها و تقریرات مختلفی دارد; به عنوان مثال، براساس «هرمنوتیک فلسفی » که هایدگر و گادامر مطرح کردند، می شود به گونه ای امکان قرائت های مختلف از متن و دین را تبیین کرد. براساس نظریه بولتمان که یک متکلم مسیحی آلمانی می باشد و اندیشه ای نزدیک به هایدگر دارد، می توان طور دیگری مساله قرائت های مختلف از دین را بیان کرد. و براساس نظریه هرمنوتیک پل ریکور فرانسوی به گونه دیگری می توان نظریه امکان قرائت های مختلف از دین را بیان کرد.

    نظریه قبض و بسط، جانمایه اصلی اش را از گادامر (یعنی هرمنوتیک فلسفی) گرفته است; ولی یک افزوده هایی بر آن وجود دارد و یک مقدار شرقی شده است که به اعتقاد بنده این چیزهایی را که آقای سروش به بحث های گادامر اضافه کرده بر اتقان آن بحث ها نیفزوده است; بلکه بر آسیب پذیرتر شدن آن افزوده است. افزوه های آقای سروش به بحث های گادامر، در واقع نظریه قبض و بسط را آسیب پذیرتر کرده است.

    نظریه قرائت های مختلف از دین، در واقع اعتقاد به پلورالیسم معرفتی است; یعنی اعتقاد به این که فهم و معرفت از دین، تکثر گرایانه است و ما یک معرفت واحد از دین نداریم بلکه این معرفت دائما تکثر گرایانه و پلورالیستی می باشد; بنابراین، نظریه قبض و بسط، یک نوع تبیین و تقریر از قرائت های مختلف از دین است; البته تقریرهای دیگری هم وجود دارد. اگر کسی بخواهد به طور جامع به بحث قرائت های مختلف از دین بپردازد باید تقریرهای مختلف را مطرح کند و هر تقریر را پاسخ دهد.

    پیش فرض های ذهنی تا چه مقدار می تواند در تفسیر متون نقش داشته باشد؟

    یکی از مبناهای فکری بحث قرائت های مختلف از دین، همین سؤالی است که اشاره شد. یکی از دلایل کسانی که می گویند قرائت های مختلف از دین امکان پذیر است، این است که پیش فرض ها و پیش داوری های مفسر، در عمل فهم دخالت می کند. این بحث مفصلی در هرمنوتیک است که بنده در این جا به اجمال عرض می کنم.

    بحث بسیار مهمی وجود دارد و آن این که وقتی که بنده با یک متن مواجه می شوم (مثلا یک روایت از امام صادق علیه السلام یا یک قطعه شعر از حافظ و یا یک نثر از یک نویسنده) هدف از تفسیر چیست و بنده به دنبال چه هستم؟

    در این جا چند نظریه وجود دارد. نظریه ای که ما قبول داریم و قبل از قرن بیستم عمده عالمان دنیا قبول داشتند، این بود که وقتی ما با یک متن مواجه می شویم، دنبال درک مراد جدی صاحب سخن هستیم یعنی دنبال چیزی هستیم که صاحب سخن، قصد افاده جدی آن را کرده است; به تعبیر دیگر، ما در عمل فهم متن به دنبال بازسازی ذهنیت صاحب سخن هستیم و می خواهیم با نیت و مراد او آشنا شویم.

    ما می خواهیم آن مراد را بازسازی کنیم و معنایی را که در ذهن او بود و منشا آفریدن متن شد، بفهمیم و آن را درک کنیم. این مبنایی است که ما آن را قبول داریم.

    در قرن بیستم نظریات متفاوتی پیدا شد از جمله این که اصلا ما کاری به مؤلف و صاحب سخن نداریم بلکه عمل فهم متن یک ترکیب است. وقتی فهم حاصل می شود که ذهنیت مفسر با معنای متن در هم آمیزد و ترکیب شود. فهم از یک ترکیب حاصل می شود که از دو چیز تشکیل شده است:

    1- افق معنایی مفسر;

    2- افق معنایی اثر.

    این نظریه، صاحب سخن و مؤلف را کنار می گذارد و می گوید همین دو چیز در درک و فهمیدن متن دخالت می کند. طبق این نظریه، ذهنیت مفسر باید در فهم دخالت کند و در این جا معلوم می شود که چه قدر این دیدگاه با دیدگاه ما متفاوت است. دیدگاه ما این است که کسی که سراغ متن می رود، می خواهد مراد مؤلف را بفهمد نه این که ذهنیت و پیش فرض های خود را دخالت دهد; چرا که این به عمل فهم ما ضربه می زند. نظریه مقابل می گوید: نه تنها ذهنیت مفسر به متن لطمه نمی زند بلکه شرط لازم برای حصول فهم است; مثل این که بخواهیم شربت درست کنیم ولی شکر نیاوریم چرا که با آب خالی شربت درست نمی شود. در این جا ذهنیت مفسر، شکر این ترکیب است.

    طبق این نظریه، پیش داوری ها و انتظارات و علایق مفسر در عمل متن دخالت می کند.

    آیا هر کسی می تواند یک متن یا مثلا شعرهای حافظ را به گونه خاص خود معنا و تفسیر کند؟

    سخن ما در این است که فهم درست یک متن چیست؟ نه این که آیا یک فهم را می شود به طور مختلف قرائت کرد یا نه. بنده در این جا اعتراف می کنم که همه ما می توانیم قرائت های مختلفی از یک متن داشته باشیم.

    بحث در این جا بر سر امکان تفسیر به رای و این که آیا قرائت های مختلف امکان دارد یا خیر، نیست; چرا که هر کس می تواند تفسیری از یک متن داشته باشد; مثلا شما نامه ای به بنده می نویسید و بنده عالما و عامدا نامه شما را طوری می خوانم که مد نظر شما نبوده است. در این جا سخن بر سر این است که آیا این کار درست است یا نه؟ یعنی آیا هر تفسیری از یک متن روا است؟ چه بسا بسیاری از تفاسیر از یک متن، تفاسیر ناروایی باشد. سخن در امکان تفسیرهای مختلف نیست; مثلا کسی بگوید که من وارد یک بازی آزاد معنایی با شعر حافظ می شوم و هر چه گفته حمل بر معنای ظاهری آن می کنم یعنی اگر گفته است می، حمل بر شراب می کنم; اگر گفته خط و خال، حمل بر معشوق زمینی می کنم و ... .

    اما این تفسیر درست است یا نادرست؟ باید دید که حافظ چه شخصیتی داشته است. وقتی تحقیق می کنیم و می بینیم «قرآن زبر بخوانی در چارده روایت » (1) و او حافظ قرآن بوده و مذاق عرفانی داشته و شاگرد او شاعر شمسیه بود و ...، آن وقت می فهمیم این تفسیر ظاهری از شعر او درست نیست. یا اشعار عرفانی حضرت امام رحمه الله که در آن می و شراب و میکده آمده است و می توانیم از آن قرائت ظاهری بکنیم. مثلا شعری که می فرماید:

    سزد زدانه انگور سبحه ای سازید برای رفتن می خانه استخاره کنید (2)

    ما در این جا نمی توانیم بگوییم منظور امام، میخانه بوده و حمل بر معنای ظاهری آن کنیم. بله! شعر امام را می توان این طور قرائت کرد ولی باید دید که این قرائت درست است یا نه؟ وقتی شخصیت عرفانی امام را نگاه می کنیم، می بینیم که این قرائت اصلا درست نیست. پس بحث در امکان قرائت های مختلف نیست; بلکه بر سر روایی و ناروایی آن ها است. ما به امکان فهم عین متن معتقد هستیم و می گوییم در میان تفاسیر می توان صحیح را از سقیم تشخیص داد.

    آثار و لوازم منفی ملتزم شدن به قرائت های مختلف از دین را توضیح دهید.

    کسی که معتقد به قرائت های مختلف از دین شود و بگوید هیچ قرائتی بر قرائت های دیگر ترجیح ندارد، اصل دل سپردن به دین و تعهد عملی به دین را زیر سؤال می برد و معتقد به این نظریه، اساس پایبندی به فروعات دینی را منکر می شود; مثلا در تقلید، اگر مجتهدی چیزی را واجب کند، معتقد به این نظریه می گوید: ممکن است مجتهد دیگری قرائت دیگری داشته باشد. بنابراین التزامی در عمل به فتوای مجتهد نمی بیند. یا در مثالی دیگر شخصی می گوید: احکام و حدود اسلامی باید در جامعه اجرا شود. معتقد به این نظریه، این را یک قرائت می بیند و می گوید: قرائتی هم می گوید نباید اجرا شود.

    این نظریه اوج نسبی گرایی و شکاکیت است و هر چیزی که بر شکاکیت و نسبی گرایی مترتب شود بر این نظریه هم مترتب می شود.

    چه روشی را برای رویارویی با معتقدین به قرائت های مختلف مطرح می کنید؟

    وظیفه ما به عنوان قشر علمی - فرهنگی و قشر آشنای با تحقیق و دانش این است که برخورد سطحی با این مقالات نداشته باشیم. نخست باید مبانی و ریشه ها و ادله ای که می شود در این بحث ها اقامه کرد را خوب بشناسیم; اگر از بسیاری از کسانی که در مکتوبات و مطبوعات، بحث قرائت های مختلف را مطرح می کنند، سؤال شود که ریشه و ادله این بحث ها چیست، نمی دانند.

    بنده نوشته ای دیدم که خیلی تعجب کردم. در آن نوشته آمده بود:

    «بله! قرائت های مختلف از دین وجود دارد و دلیلش این است که علامه طباطبایی این طور تفسیر کرده و آقای مطهری طوری دیگر. در بحث جامعه و تاریخ، آقای مصباح یک نظر دارد و آقای مطهری نظری دیگر. و این برهان قاطعی است بر اینکه قرائت های مختلف از دین وجود دارد.»

    کسی که این طور حرف می زند اصلا متوجه نیست که بحث قرائت های مختلف از دین چیست. اصلا بحث این نیست که بین علما اختلاف وجود دارد (چرا که این روشن است و همه قبول دارند) ; نظریه قرائت های مختلف می گوید: فهم صحیح دسترس ناپذیر است.

    قدم دوم این است که در صدد پاسخگویی به این ها برآییم و اشکالات آن را منقح کنیم; و در قدم سوم نظریه تفصیلی خودمان را منقح کنیم و اشکالات آن را باز کنیم.

    • پاورقــــــــــــــــــــی



    1) عشقت رسد به فریاد ور خود بسان حافظ قرآن زبر بخوانی در چارده روایت

    2) امام خمینی رحمه الله، دیوان امام، (تهران: مؤسسه نشر آثار امام خمینی، چاپ چهارم، 1373): ص 305.
    جمع اوری رستم ممی زاده ورز قان 14مرداد 1388                                             روش حکومت امام ع به ادامه مطالب مراجعه فرمایید                                               


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط رستم در چهارشنبه 88/5/21 و ساعت 7:5 عصر | نظرات دیگران()
    امام صادق(ع) در مجلسشان نشسته بودند. پیرمردی وارد شد وشروع کرد به گریه کردن. حضرت فرمودند:((چرا گریه می کنی ؟)) عرضه داشت که می بینم روزگار با شما این چنین کرده است. هر روز منتظرم آن فرجی که وعده داده شده بیاید و شما از این گرفتاری و از این که شما را ازجایگاه اصلی تان کنار زده اند، نجات یابید... حالا استخوان های من سست شده، قدّم خمیده شده، موهایم سپید گشته و نتوانستم فرج شمارا درک کنم، چرا گریه نکنم؟ حضرت صادق(ع) فرمودند:اگر باچنین روحیه و حالتی و در حالت انتظار فرج و در حالتی که به آن حقایق اعتماد داشته باشی و فرج را درک نکرده باشی از دنیا رفتی بدان که در جهان واپسین با ما و در درجه ما و همراه ما خواهی بود و اگر فرج را درک کردی که خوشا به حالت...
    وقتی آن پیر مرد با خوشحالی مجلس را ترک می کرد حضرت صادق(ع) با این عبارات پیرمرد رابدرقه کردند:اگریک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد،خدا آن روزرا آنقدرطولانی خواهد کرد که مهدی (ع) ماظاهر شود. شیعیان ما در روزگارغیبت آن حضرت به فتنه و حیرت زدگی ها می افتند و خدا جمعی راکه مخلصان درگاه او هستند بر این اعتقاد ثابت قدم نگه می دارد.



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده توسط رستم در چهارشنبه 88/5/21 و ساعت 7:5 عصر | نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    0
    درباره خودم
    امام زمان عج
    رستم
    امام زمان عج
    لینک به وبلاگ
    منوی اصلی
     RSS 
     Atom 
    صفحه نخست
    پست الکترونیک
    صفحه ی مشخصات
    خانگی سازی
    ذخیره کردن صفحه
    اضافه به علاقه مندیها
    آمار وبلاگ
    بازدید امروز : 0
    بازدید دیروز : 0
    مجموع بازدیدها : 1694
    خبر نامه
     
    ParsiBlog.comپیشرفته ترین سیستم مدیریت وبلاگ فارسی